علم امام
یکی از مهمترین راههای شناخت حجت الهی علم ایشان است، اما نه بدان تصور و تفسیری که از باب تبادر در ذهن ایجاد میشود، بلکه علمی با ویژگیهای خاص که در رأس اینان لدنی بودن و الهی بودن آن است.
در رابطه با علم میتوان به چند مبحث اشاره نمود.
در روایات به این نکته اشاره شده است که علم نیز وزنه سنگینی درباره شناخت امام است که میتوان فی المثل به بعض آنان مثال زد.
«مفضل میگوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که میفرمود: برای صاحب این امر دو غیبت است که در یکی از آن دو به سوی اهلش بازمیگردد (خبرش به ایشان میرسد_منظور غیبت صغری است) و در دیگری گفته میشود که هلاک شده است و در کدام بیابان پا نهاده است. گفتم: زمانی که این گونه شد چه کنیم: فرمود: اگر مدعی (صاحب امر) ادعا کرد، از مسائل بزرگی بپرسید که مانند او (صاحب الامر) جواب میتواند جواب دهد[1].»
«ابی بصیر میگوید از امام کاظم (علیه السلام) پرسیدم امام به چه چیزهایی شناخته میشود؟ پس جواب دادند: به خصلت هایی... و سؤال میشود و جواب میدهد و اگر در محضرش ساکت باشد خود شروع میکند و از فردا خبر میدهد... [2].»
و این روایت بدین مضمون کثیرا بیان و در کتب حدیثی متداولا نقل شده است[3].
» حارث بن مغیره میگوید به امام صادق (علیه السلام) گفتم: صاحب این امر به چه چیز شناخته میشود؟ در جواب فرمود: به سکینه و وقار و علم و وصیت[4].»
باید دانست که منظور ائمه اطهار علیهم السلام از آن علمی که راه شناخت است چیست؟ آیا منحصرا به علم و رشته خاصی است و یا عکس آن و هیچ محدودتی ندارد؟
در این باره نیز روایاتی به بیان منظور علم بیان شده است و شاخصههایی را برای آن نامبردهاند که به شه تای اینان اشاره میشود:
«علی بن محمد سمری گفت: به سوی حضرت (امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشتم و از وی پرسیدم از آنچه که از علوم در نزد تو است و نوشتند: علم ما بر سه وجه است: گذشته و آینده و حادث؛ اما گذشته که تفسیر است و اما آینده که موقوف بوده و اما حادث (حال)، انداختن در قلوب و زمزمه در گوش هاست و این بهترین علم ماست و بعد از پیامبر ما رسول دیگری نمیباشد[5].»
«علی سائی از امام موسی کاظم (علیه السلام) نقل میکند که حضرتش فرمود: کمال علم ما بر سه جهت است؛ گذشته، آینده و حادث، اما گذشته که تفسیر شده است برای ما و اما آینده پس نوشته شده است برای ما و اما حادث گاهی در دل افتد و گاهی در گوش اثر کند، و این بهترین دانش ماست و نبی بعد پیامبر ما نیست[6].»
جناب مجلسی در کتاب خودشان این سه نوع علم را این گونه تفسیر میکنند: «علم «ماضی» یعنی علمی که تفسیر شده بدین معنا که پیامبر برای ما تفسیر کرده است، اما آینده یعنی علومی که متعلق به امور حتمی است که رخ خواهد داد پس «نوشته شده» بدین معناست که برای ما مکتوب شده در جامعه و مصحف فاطمه (سلام الله علیها) و غیر ایندو، و شرایع و احکام، امکان دارد داخل کردن این دو در علم ماضی یا آینده و یا با فرق گذاشتن. و اما علم حادث چیزی است که تجدد بخشیده شده از جانب خدا حتمیت آن که از امور بدائیه است و یا علوم و معارف ربانیه است و یا تفصیل مجملات است. بدون واسطه «قذف در قلوب» است به الهام از سمت خداوند و «نقر فی الاسماع» با واسطه ملکی است. و این علم از افضل علوم ایشان است به علت این که مختص به اینان است[7].»
در این که حضرات معصومین علیهم السلام علمی لدنی و وراثتی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که بازگشت آن نیز به الله متعال است را دارا میباشند شکی نیست[8] ؛ لکن برای تکمل بحث و اثبات این ادعا به چند نمونه روایت در ادامه اشاره خواهد شد.
«سیف تمار مىگوید: جمعى از شیعه بودیم که در حجر (کنار خانه کعبه) خدمت امام صادق علیه السّلام بودیم، آن حضرت فرمود: جاسوسى مراقب ماست، ما به راست و چپ نگاه کردیم و کسى را ندیدیم و گفتم جاسوسى بر ما گمارده نیست، حضرت سه بار فرمود: سوگند به پروردگار کعبه و پروردگار این ساختمان همین است که مىگویم، اگر من همراه موسى و خضر بودم به آنها مىگفتم که من از آن دو اعلمم و به آنها بدانچه در دست نداشتند خبر مىدادم، زیرا به موسى و خضر علیه السّلام علم آنچه بوده داده شده بود و به آنها علم آنچه مىباشد و آنچه خواهد بود تا قیامت به آنها داده نشده بود (لیکن ما از راه وراثت از رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله به دست آوردیم[9].»
و نکته جائز اهمیت این روایت علاوه بر تصریح وراثت علمی حضرات از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و اله) به علم حال و آینده اشاره کردهاند و بیان میدارند که غیر از این حضرات کسی از آن علم برخوردار نمیباشد.
«امام صادق (علیه السلام) فرمودند: ای یونس زمانی که اراده علم صحیح کردی پس نزد ما اهل بیت است. همانا ما ارث بردیم آنرا، و کلام رسید تا این که فرمودند: آن علم را کسی ارث نمیبرد الا ائمه دوازده گانه، گفتم برای من نامهای ایشان را بگو یابن رسول الله، فرمود: اول ایشان علی بن ابیطالب (علیه السلام) و بعد آن حسن و حسین و بعد آن علی بن الحسین و بعد محمد بن علی و بعد من و بعد موسی فرزندم و بعد موسی فرزندش علی و بعد علی فرزندش محمد و بعد محمد فرزندش علی وبعد علی حسن و بعد حسن حجة است[10].»
نکته مهم در این روایت این است که این علم را فقط دوازده امام دارا میباشند، لذا ادعای احمد اسماعیل با هر سند و مدرکی هم که باشد، مخالف با این روایت بوده و ساقط است.
«از امام صادق (ع) درباره (قالَ الّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ) [11] سؤال شد. امام (ع) بین انگشتان دست خود را فاصله انداخت و آنها را روی سینه خویش گذارد و فرمود: «به خدا قسم! تمام علم کتاب در نزد ما اهل بیت است» [12].»
«سدیر میگوید: به امام صادق (ع) گفتم: فدایت گردم! از حقیقت خودتان برایم بگویید. امام فرمودند: «ما خزانهداران علم الهی هستیم، ما ترجمان وحی خداییم» [13].»
در نتیجه اگر مدعی پیدا شود و قصد ادعای علم کند باید اولا علاوه بر گذشته از حال و آینده نیز خبر دهد که این امر حتی برای نا اهلین آشنا به علوم غریبه نیز محال است و از طوق ایشان خارج است.
پی نوشت:
[1] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ ولُ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَتَيْنِ يَرْجِعُ فِي إِحْدَاهُمَا إِلَى أَهْلِهِوَ الْأُخْرَى يُقَالُ هَلَكَ فِي أَيِّ وَادٍ سَلَكَ قُلْتُ كَيْفَ نَصْنَعُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ قَالَ إِنِ ادَّعَى مُدَّعٍ فَاسْأَلُوهُ عَنْ تِلْكَ الْعَظَائِمِ الَّتِي يُجِيبُ فِيهَا مِثْلُه_الغیبة للنعمانی_ص173
[2] أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ بِمَ يُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ فَقَالَ بِخِصَالٍ أَمَّا أَوَّلُهَا فَإِنَّهُ بِشَيْءٍ قَدْ تَقَدَّمَ مِنْ أَبِيهِ فِيهِ بِإِشَارَةٍ إِلَيْهِ لِتَكُونَ عَلَيْهِمْ حُجَّةً وَ يُسْأَلُ فَيُجِيبُ وَ إِنْ سُكِتَ عَنْهُ ابْتَدَأَ وَ يُخْبِرُ بِمَا فِي غَد... الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 285
[3] معاني الأخبار، النص، ص: 101در این کتاب به سندی دیگر و در دیگر کتب همان خبر نقل شده است.
[4] حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَ يُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ قَالَ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الْعِلْمِ وَ الْوَصِيَّةِ. الخصال، ج1، ص: 200
[5] وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيُّ «5» : كَتَبْتُ إِلَيْهِ أَسْأَلُهُ عَمَّا عِنْدَكَ مِنَ الْعُلُومِ، فَوَقَّعَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) : «عِلْمُنَا عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ: مَاضٍ، وَ غَابِرٌ، وَ حَادِثٌ؛ أَمَّا الْمَاضِي فَتَفْسِيرٌ. وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَوْقُوفٌ، وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ، وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ، وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا، وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَ نَبِيِّنَا (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دلائل الإمامة (ط - الحديثة)، ص: 524
[6] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَمِّهِ حَمْزَةَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ عَلِيٍّ السَّائِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ مُوسَى ع قَالَ قَالَ: مَبْلَغُ عِلْمِنَا عَلَى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ مَاضٍ وَ غَابِرٍ وَ حَادِثٍ فَأَمَّا الْمَاضِي فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ «4» وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَ نَبِيِّنَا_الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 264
[7] " ماض" أي ما تعلق بالأمور الماضية و" غابر" أي ما تعلق بالأمور الآتية، قال في القاموس: غبر الشيء غبرا أي بقي و الغابر الباقي و الماضي و هو من الأضداد" فأما الماضي فمفسر" أي فسره لنا رسول الله" و أما الغابر" أي العلوم المتعلقة بالأمور الآتية المحتومة" فمزبور" أي مكتوب لنا في الجامعة و مصحف فاطمة و غيرهما، و الشرائع و الأحكام يمكن إدخالهما في الأول أو في الثاني أو بالتفريق" و أما الحادث" و هو ما يتجدد من الله حتمه من الأمور البدائية، أو العلوم و المعارف الربانية أو تفصيل المجملات أو الأعم" فقذف في القلوب" بالإلهام من الله تعالى بلا توسط ملك أو نقر في الإسماع، بتحديث الملك و كونه من أفضل علومهم لاختصاصه بهم و لحصولهم. مرآة العقول_ج3_ص136
[8] به شهادت آیه «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» آیه3و4سورة نجم_تمامی کلمات پیامبر وحیانی بوده و وراثت علم ایشان به ائمه نیز در همین حکم قرار میگیرد.
[9] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ اَلْأَحْمَرِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ سَيْفٍ اَلتَّمَّارِ قَالَ: كُنَّا مَعَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ جَمَاعَةً مِنَ اَلشِّيعَةِ فِي اَلْحِجْرِ فَقَالَ عَلَيْنَا عَيْنٌ فَالْتَفَتْنَا يَمْنَةً وَ يَسْرَةً فَلَمْ نَرَ أَحَداً فَقُلْنَا لَيْسَ عَلَيْنَا عَيْنٌ فَقَالَ وَ رَبِّ اَلْكَعْبَةِ وَ رَبِّ اَلْبَنِيَّةِ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ لَوْ كُنْتُ بَيْنَ مُوسَى وَ اَلْخَضِرِ لَأَخْبَرْتُهُمَا أَنِّي أَعْلَمُ مِنْهُمَا وَ لَأَنْبَأْتُهُمَا بِمَا لَيْسَ فِي أَيْدِيهِمَا لِأَنَّ مُوسَى وَ اَلْخَضِرَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أُعْطِيَا عِلْمَ مَا كَانَ وَ لَمْ يُعْطَيَا عِلْمَ مَا يَكُونُ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ حَتَّى تَقُومَ اَلسَّاعَةُ وَ قَدْ وَرِثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وِرَاثَةً. الکافي، جلد 1، صفحه 260
[10] وَ عَنْهُ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْحِمْيَرِيِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ اَلْعَبْدِيِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ اَلرَّقِّيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ قَالَ: يَا يُونُسُ إِذَا أَرَدْتَ اَلْعِلْمَ اَلصَّحِيحَ فَعِنْدَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ، فَإِنَّا وَرِثْنَاهُ إِلَى أَنْ قَالَ: مَا وَرِثَهُ إِلاَّ اَلْأَئِمَّةُ اَلاِثْنَا عَشَرَ قُلْتُ: سَمِّهِمْ لِي يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ: قَالَ: أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَ بَعْدَهُ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ وَ بَعْدَهُ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ، وَ بَعْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، ثُمَّ أَنَا وَ بَعْدِي مُوسَى اِبْنِي، وَ بَعْدَ مُوسَى عَلِيٌّ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِيٍّ اَلْحَسَنُ، وَ بَعْدَ اَلْحَسَنِ اَلْحُجَّةُ. وَ رَوَاهُ أَيْضاً بِإِسْنَادٍ آخَرَ. إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، جلد 2، صفحه 182
[11] نمل40
[12] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي زَاهِرٍ عَنِ الْخَشَّابِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ «5» قَالَ فَفَرَّجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بَيْنَ أَصَابِعِهِ فَوَضَعَهَا فِي صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ وَ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ_ الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 229
[13] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْأَهْوَازِيِّ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ سَدِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَنْتُمْ قَالَ نَحْنُ خُزَّانُ اللَّهِ عَلَى عِلْمِ اللَّهِ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّهِ نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَا دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ_بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج26، ص: 105