بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
یکی از مهمترین مسائلی که اتباع احمد اسماعیل در رابطه با یمانی بودن این شخص و ایضا مهدی بودن وی مطرح میکنند،مسئله اسم و صفت وی میباشد.
از آنجایی که روایات زیادی درباره امام زمان عج مطرح گشته است که حضرت را به نحو اتم و اکمل معرفی نموده اند،از حیث اسم و صفت و نسب و چهره و وصف خروج ایشان و تمام مواردی که میتوان در روایات یافت،احمد اسماعیل بصری نتوانسته اینبار برای خودش مستمسکی درست کرده و بنابر عادت همیشگی خود روایاتی که مربوط به امام زمان عج است را به خودش منتسب کند.
اما وی برای فریب و عمل به سیره خودش که خدعه و نیرنگ باشد،اینبار دست روی سری روایاتی گذاشته است که به ظاهر اشاره به غیر حضرت حجت عج میکند،اما فی الواقع دال بر ایشان بوده و مهر کفری بر پیشانی این گمراه ز راه حق میباشد.
سری روایاتی که این جماعت بدان استناد میکنند روایاتی است که با عبارت(لا یکنی و لا یسمی{به اسم و لقب نامیده نمیشود})از حضرت نامبرده است؛این جماعت هم با ارائه روایاتی که درآن اشاره به اسم و لقب امام زمان عج شده است،مدعی شده اند که روایات(لا یکنی و لا یسمی)درباره حضرتش نبوده و اشاره به احمد اسماعیل بصری دارد.
در این مختصر نوشته سوای بحثی که باید در مکان خودش نسبت به این سری روایات انجام داد که آیا واقعا چنین ادعایی درست است یا خیر؛به رسوایی از اتباع برخورده ایم که نتیجه اش کفر یکی دیگر از انبیاء گرام یعنی حضرت خضر میباشد.
مقدمه اول:ادعای اتباع مبنی بر انتساب روایات
همانطور که بیان کردیم،اتباع این جریان،روایات (لا یکنی و لا یسمی) را درباره احمد بصری دانسته و انتساب آن به امام زمان عج را تناقض میدانند.
حال بهتر است این ادعا را مستند بیان داریم و در ادامه به نکات دیگر بپردازیم؛حیدر زیادی صاحب کتاب الیمانی الموعود حجة الله در کتابش اینگونه مینویسد:
«أشارت روايات أخرى إلى أن المهدي لا يسمى ولا يكنى بل يحرم ولا يحل تسميته... ولا يتصور أحد أن في كلامهم تناقضًا بل الروايات في شخصين هما الإمام المهدي والمهدي الأول، فالذي وصف و سمی و كني و كثر ذكره على أفواه الناس فهو محمد بن الحسن العسكري صاحب الاسم الذي يعلن، أما الذي ذكره أهل البيت بقولهم لا يحل تسميته إلى أوان ظهوره أو حتى يبعثه الله فهو صاحب الاسم الذي يخفى وهو أحمد بن الإمام المهدي وهنا تبين أن ليس هناك أي تناقض في كلام أهل البيت وهو واضح من قوله فإذا قلنا في الرجل منا شيئا فكان في ولده أو ولد ولده فلا تنكروا ذلك[1]»
همانطور که روایات دیگری اشاره کرده مهدی به اسم و لقب نام نهاده نمی شود بلکه حتی تحريم شده و تسمیه او حلال نیست. و کسی تصور نکند که در کلام انها تناقض وجود دارد بلکه روایات در مورد دو شخصیت امام مهدی و مهدی اول صحبت می کند ، پس کسی که توصیف و نام گذاری ولقب بر او نهاده شده و ذکرش بر زبان مردم زیاد گشته است همان محمد بن الحسن العسکری صاحب اسم اعلان شده ، و اما کسی که اهل بیت با قول خود او را یاد کرده و نامگذاری ایشان تا زمان ظهورش جایز نیست و یا تا اینکه خداوند او را مبعوث کند و او صاحب اسمی که مخفی می شود و او احمد فرزند امام مهدی است و در اینجا مشخص می شود که درکلام اهل بیت هیچ تناقضی وجود ندارد و از قولش واضح است پس اگر در مورد مردی از ما چیزی گفتیم انگاه در فرزند و یا فرزند فرزندش اتفاق افتاد آنرا انکار نکنید.
دلیلی که در اینجا مستندا به این ادعای جماعت بصری اشاره شد،اینست که بعدها منکر این ادعا نشوند و سعی در توجیه کردن این مطالب نداشته باشند.بی شک ادعایی که اینان نمودند عاقبتی بد برایشان رقم زده و مانند صدها رسوایی دیگر،بازهم رسوا شدند.
پس در نتیجه این بخش از مطلب که اشاره اتباع به این ادعای کذایی بود بیان گشته و نکات مهم آن ذیل مطالب قرار گرفت.این صغری قضیه ما بود که در ادامه به دگیر اجزاء اشاره خواهیم داشت.
مقدمه دوم:عرضه دین،توسط خضر نبی
پس از بیان نکته اول که صغری قضیه ما بود بدین نتیجه رسیدیم که اتباع روایات(لا یکنی...)را منطبق بر امام زمان عج ندانسته و آنرا در بیان احمد اسماعیل میدانند.
اما
در روایتی مفصل حضرت خضر نبی نزد حضرت امیر علیه السلام آمده و دین خود را عرضه میکند،اینست متن کامل روایت:
«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی (علیه السلام) قَالَ:أَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) ومَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی (علیه السلام) وهُوَ مُتَّکئٌ عَلَی یدِ سَلْمَانَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَجَلَسَ إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ حَسَنُ الْهَیئَةِ واللِّبَاسِ فَسَلَّمَ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ - فَرَدَّ (علیه السلام) فَجَلَسَ ثُمَّ قَالَ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَسْأَلُک عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ إِنْ أَخْبَرْتَنِی بِهِنَّ عَلِمْتُ أَنَّ الْقَوْمَ رَکبُوا مِنْ أَمْرِک مَا قُضِی عَلَیهِمْ وأَنْ لَیسُوا بِمَأْمُونِینَ فِی دُنْیاهُمْ وآخِرَتِهِمْ وإِنْ تَکنِ الْأُخْرَی عَلِمْتُ أَنَّک وهُمْ شَرَعٌ سَوَاءٌ
فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) سَلْنِی عَمَّا بَدَا لَک قَالَ أَخْبِرْنِی عَنِ الرَّجُلِ إِذَا نَامَ أَینَ تَذْهَبُ رُوحُهُ وعَنِ الرَّجُلِ کیفَ یذْکرُ وینْسَی وعَنِ الرَّجُلِ کیفَ یشْبِهُ وَلَدُهُ الْأَعْمَامَ والْأَخْوَالَ فَالْتَفَتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) إِلَی الْحَسَنِ فَقَالَ:یا أَبَا مُحَمَّدٍ أَجِبْهُ قَالَ فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ (علیه السلام) فَقَالَ الرَّجُلُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ ولَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ ولَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِذَلِک وَأَشْهَدُ أَنَّک وَصِی رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) والْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وأَشَارَ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَلَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وأَشْهَدُ أَنَّک وَصِیهُ والْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وأَشَارَ إِلَی الْحَسَنِ ع وَأَشْهَدُ أَنَّ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی وَصِی أَخِیهِ والْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ بَعْدَهُ وَأَشْهَدُ عَلَی عَلِی بْنِ الْحُسَینِ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ الْحُسَینِ بَعْدَهُ وَأَشْهَدُ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ وَأَشْهَدُ عَلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدٍ وَأَشْهَدُ عَلَی مُوسَی أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَأَشْهَدُ عَلَی عَلِی بْنِ مُوسَی أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَأَشْهَدُ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِی بْنِ مُوسَی وَأَشْهَدُ عَلَی عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی وَأَشْهَدُ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ وَأَشْهَدُ عَلَی رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لَا یکنَّی ولَا یسَمَّی حَتَّی یظْهَرَ أَمْرُهُ فَیمْلَأَهَا عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً والسَّلَامُ عَلَیک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ورَحْمَةُ اللهِ وبَرَکاتُهُ. ثُمَّ قَامَ فَمَضَی فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یا أَبَا مُحَمَّدٍ اتْبَعْهُ فَانْظُرْ أَینَ یقْصِدُ فَخَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی (علیه السلام) فَقَالَ مَا کانَ إِلَّا أَنْ وَضَعَ رِجْلَهُ خَارِجاً مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَا دَرَیتُ أَینَ أَخَذَ مِنْ أَرْضِ اللهِ فَرَجَعْتُ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فَأَعْلَمْتُهُ فَقَالَ یا أَبَا مُحَمَّدٍ أَتَعْرِفُهُ قُلْتُ اللهُ ورَسُولُهُ وأَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَعْلَمُ قَالَ هُوَ الْخَضِرُ.[2]»
از أبى هاشم داود بن قاسم جعفرى از ابى جعفر دوم(امام جواد عليه السّلام )فرمود:امير المؤمنين(عليه السّلام)آمد و حسن بن على همراهش بود و به دست سليمان تكيه داده بود و به مسجد الحرام در آمد و بر نشست،به ناگاه مردى خوش قواره و خوش لباس آمد و بر امير المؤمنين(عليه السّلام)سلام داد و آن حضرت جواب سلام او را داد و خدمت حضرت نشست،سپس گفت:اى امير المؤمنين،من از تو سه مسأله مىپرسم،اگر پاسخ آنها را به من دادى مىدانم كه اين مردم در كار تو مرتكب خلافى شدند،كه مسئول آنند،در دنيا و آخرت خود آسوده نيستند و اگر نه مىدانم كه تو با آنها برابرى و امتياز ندارى.على(عليه السّلام):هر چه مىخواهى از من بپرس. آن مرد عرض كرد:به من بگو: 1-مردى كه ميخوابد،روحش به كجا مىرود؟ 2-ياد آورى و فراموشى چگونه به مرد رخ مىدهند؟ 3-چگونه فرزند به عموها و يا دائىهاى خود،مانند مىشود؟ امير المؤمنين(عليه السّلام)رو به حسن كرد و فرمود:اى ابا محمد، پاسخ او را بده،امام حسن(عليه السّلام)پاسخش را داد،آن مرد گفت: من گواهم كه نيست شايستۀ پرستشى جز خدا و هميشه به آن گواهى مىدادم. و گواهم كه محمد رسول خدا(صلّى الله عليه و آله)و هميشه بدان گواه بودهام.و گواهم كه تو وصى رسول خدائى و قائم به حجت او هستى -و اشاره به امير المؤمنين(عليه السّلام)كرد-و هميشه بدان گواه بودهام. و گواهم كه تو هم وصى او هستى و قائم به حجت او-و اشاره به حسن(عليه السّلام)كرد-. و گواهم كه:حسين بن على(عليهما السّلام)وصى برادر خود و قائم به حجت او است بعد از او. و گواهم بر على بن الحسين(عليهما السّلام)كه او قائم به امامت حسين(عليه السّلام)است پس از او. و گواهم بر محمد بن على(عليهما السّلام)كه او است قائم به كار امامت على بن الحسين(عليهما السّلام). و گواهم بر جعفر بن محمد(عليهما السّلام)كه او است قائم به كار امامت محمد(عليه السّلام). و گواهم بر موسى(عليه السّلام)كه او است قائم به كار امامت جعفر بن محمد(عليهما السّلام). و گواهم بر على بن موسى(عليهما السّلام)كه او است قائم به كار امامت موسى بن جعفر(عليهما السّلام). و گواهم بر محمد بن على(عليهما السّلام)كه او است قائم به امامت على بن موسى(عليهما السّلام). و گواهم بر حسن بن على(عليهما السّلام)كه او است قائم به كار امامت على بن محمد(عليهما السّلام). و گواهم بر حسن بن على(عليهما السّلام)كه او است قائم به كار امامت على بن محمد(عليهما السّلام). و گواهم به مردى كه فرزند حسن است و به كنيه و نام تعبير نشود تا امر امامت پديد گردد و پر كند آن را از عدالت چنانچه پرشده است از ستم و خلاف،درود بر تو اى امير المؤمنين و رحمت و بركات خدا،سپس برخاست و رفت،امير المؤمنين فرمود:اى ابا محمد دنبالش برو ببين كجا مىرود،حسن بن على(عليهما السّلام)بيرون شد و پس از آن گفت:نشد جز اين كه پاى خود را از مسجد بيرون نهاد و من ندانستم به كجاى زمين خدا رفت و برگشتم نزد امير المؤمنين و به او آگاهى دادم،فرمود:اى ابا محمد،او را مىشناسى؟گفتم: خدا و رسولش و امير المؤمنين داناترند،فرمود:او خضر(عليه السّلام)بود.
همانطور که مشاهده نمودید،خضر نبی دین خودرا عرضه کرده و اقرار به ولایت 12 امام معصوم علیهم السلام میکند و تمامی ائمه اطهار علیهم السلام را نامبرده و به تک تک ایشان اشاره کرده و اقرار به ولایت این حضرات میکند.
نکته ای که در این روایت نظر مارا جلب نموده است وصفی است که خضر نبی درباره امام دوازدهم بیان میدارد که دقیقا محل تامل و نزاع ما با جریان انحرافی احمد اسماعیل میباشد.
در این روایت جناب خضر از امام زمان به(وَأَشْهَدُ عَلَی رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لَا یکنَّی ولَا یسَمَّی حَتَّی یظْهَرَ أَمْرُهُ)تعبیر میکند{و گواهم به مردى كه فرزند حسن است و به كنيه و نام تعبير نشود تا امر امامت پديد گردد}بله دقیقا خضر نبی از امام دوازدهم به صفت لا یکنی و لا یسمی تعبیر میکند.
این روایت دقیقا ادعای اتباع را ساقط میکند که در بخش بعدی بدان اشاره خواهیم داشت.
این بخش و مقدمه دوم،کبری قضیه ما بود که اشاره به روایتی از خضر نبی داشت که از امام دوازدهم تعبیر به لا یکنی...کرده بود و باید دید نتیجه این قضیه به کجا ختم میشود.
نتیجه:ایمان خضر نبی در ترازوی نقد
همانطور که در این صغری و کبری طرح شده مشاهده نمودید،اول اثبات کردیم که مبنای اتباع اینست که روایات لا یکنی و لا یسمی درباره احمد بصری است و بعد بیان داشتیم که در روایتی خضر نبی از امام دوازدهم تعبیر به لا یکنی و لا یسمی میکند؛حال چه نتیجه ای باید گرفت؟
نتیجه گیری از این قضیه کاری بسیار صعب و دشوار بوده لیکن برای اتباع ابدا سخت نبوده و مثل همیشه یکی دیگر از انبیاء را نیز خارج از ایمان و اسلام میکنند.
بله دقیقا نتیجه این قضیه این مطلب است که بنابر مبنای این جماعت و با طرح این قضیه فرضی،خضر نبی بعد از امام یازدهم به احمد بصری اقرار نموده و عملا به امام زمان عج ایمان نداشته و به حضرتش اقراری نکرده است؛یعنی خلاصه کلام اینستکه از منظر اتباع باید خضر را یازده امامی خواند،بله این جماعت زمانیکه ادعایی میکنند بدون هیچ گونه درک و تاملی کلی گویی کرده و نمیدانند که بعضی اوقات بلکه اکثرا سخنانی که سعی میکنند برای اثبات امامشان استفاده کنند سر از کفر در آورده و سرانجامی بدتر و شوم تری برای این جماعت دارد.
فلذا میبینیم که خضر نبی به یازده امام اعتراف نموده است و طبق مبنای اتباع آن دوازدهمی امام زمان عج نیست بلکه احمد بصری است،یعنی خضر قبل از اینکه به دوازده امام ایمان بیاورد به احمد ایمان آورده است و یعنی که ایمان وی ناقص است،چرا که امام صادق علیه السلام در اینباره میفرماید:
« عَنْ عَبْدِ اَلْعَزِيزِ اَلْقَرَاطِيسِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ :اَلْأَئِمَّةُ بَعْدَ نَبِيِّنَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اِثْنَا عَشَرَ نُجَبَاءُ مُفَهَّمُونَ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ وَاحِداً أَوْ زَادَ فِيهِمْ وَاحِداً خَرَجَ مِنْ دِينِ اَللَّهِ وَ لَمْ يَكُنْ مِنْ وَلاَيَتِنَا عَلَى شَيْءٍ.[3]»
ائمه بعد از رسول الله ص دوازده نفر نجبا و مفهمون هستند کسی که یک نفر از آنها کم کند یا یک نفر اضافه کند، از دین خدا خارج است و از ولایت ما چیزی ندارد.
و طبق همین روایت خضر نبی یکی از ائمه دوازده گانه را کم کرده و به یازده امام ایمان آورده است ولیکن این فائده ای برایش نداشته و عملا مانند کسی است که هیچ ایمان و اعتقادی به ائمه اطهار علیهم السلام ندارد.
و نکته مهم دیگری که میتوان بیان داشت اینست که خضر یازده امامی شد و گفتیم کسی که حتی یک امام را قبول نداشته باشد مانند اینست که کل ائمه را قبول ندارد و در دائره تشیع نیست،حال چگونه خضر نبی را پیامبر بدانیم در حالیکه به دروغ شهادت به ایمان به دیگر ائمه داده است؟آیا خضر نبی به امام زمان عج اعتقاد نداشته و یازده امام را قبول دارد؟ و اگر اینگونه میباشد آیا این ایمان نفعی دارد؟مسلما خیر و خضر نبی نیز مانند کسانی است که تمامی ائمه را قبول ندارند و در حکم ایشان میباشد،خلاصه کلام اینست که خضر از دائره ولایت حضرات معصومین خارج است.
سوالی که اینجا مطرح میشود اینست که چگونه شخصی از دائره ولایت حضرات معصومین خارج است،لیکن به مقام پیامبری نائل آمده است؟حال آنکه یکی از شرایط پیامبری ایمان به حضرات معصومین علیهم السلام میباشد.
این سوالاتی است که باید از اتباع احمد بصری پرسید،چراکه تمام آنچه که درباره ایمان خضر نبی بیان گشت مبنای این جماعت میباشد.
خلاصه آنچه که در این بخش بیان گشت نتیجه گیری از دو مقدمه ای بود که در دو بخش سابق بیان گردید و در این نتیجه به این مطلب رسیدیم که طبق اعتقاد اتباع حضرت خضر یازده امامی بوده و از دائره تشیع خارج میباشد.
خاتمه
مختصر بحثی که در این چند صفحه بدان پرداخته شد،اشاره به یکی از ادعاهای این جریان انحرافی داشت که نهایت آن به کفر حضرت خضر ختم شد.
امید است خواننده محترم به دور هرگونه تعصب و جبهه گیری فقط و فقط با مطالعه این متون پی به اشتباه این جریان برده و اگر جذب این فرقه شده است،برگشته و الا که بر ایمان خود استوار بماند.
والسلام علی من اتبع الهدی
سید بحرالعلوم الحسینی
[1] _الیمانی الموعود حجة الله،ص64
[2] _الکافي , جلد 1 , صفحه 525
[3] _ الإختصاص , ج 1 , ص 233